ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
جمعه های خاکستری بر شیشه های تنهایی پنجه میکشند
عقربه ها رسالت خود را پای دیوارهای همیشه غروب قربانی می کنند
تو نیستی
و
من
که بنشینیم پشت پنجره و سیب گاز زده هم را ...
و
من میدانم
در این نزدیکی
جمعه ای است که دیگر نتوان در برابرش ایستاد
و زمان به پایان خواهد رسد
این کابوس ناتمام
بیتو
به سر انجام
کاش آن روز بر سرخی سرد دستانم اشکی ریخته نشود.
جمعه ها بی دعوت به انتظار نشسته اند و چه هراسناک بر پنجره های هفته پنجه میکشند.