ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
باران
چرا نمی بارد
پرستوها که رفته اند
و درختها سالهاست که سبز نیستند
من هم که غمگینم
باد هم که می آید
خشک
خورشید هم که دامن بالا کشیده
حتا انارها به سیاهی می زنند
و
گربه ها هم که همه حامله اند
لابد کسی کنار پنجره
نه نه
مهرها پایان گرفته
نشانه اش خشکی تاکها
و درخت قطع شده روبروی خانه
The last few years, I've been learning not to trust people and I'm glad I've failed.
my blueberry nights
خسته شده ام از سرزمین دروغهای کوچک
همیشه باید دروغ بشنوی مدام
برای مصلحتهای کوچک
از همه ادمها
از معشوقه از مادر از پدر از برادر از رییس از راننده از نانوا از همه
از خودم که حتا به خودم هم دروغ می گویم
مصالحه مدام
انقدر که دیگر حتا نمیتوانم به حقیقی بودن فکر کنم
چه خیالی
باید رفت
باید رفت از سرزمین دروغ
اما به کجا؟
حتا انتظار باران از اسمان
حتا بوها
حتا رنگها
آغوشها
تازگیها حتا به سکوت
به تنهایی
دیگر از خودم هم حتا انتظاری ندارم
سرزمین مردهای مرده
سرزمین عشقهای تنی
سرزمین دروغ
تولدهایی که بیشتر به مرگ می مانند
به سایه ها نمی توان تکیه کرد
به سایه ها نمی توان اعتماد کرد
حتا نور
سرزمین سایه ها
بی رنگی مدام
دلم برای خوبی که هیچ
گاهی برای آدمهای بد هم تنگ می شود
چیزی واقعی
من از جهان واژه ها پرت شده ام میان جهان تصاویر
نمایش
رنگهای تندی که در کلمات نمی گنجند
بوهای تند
حرکات سریع
احساساتی که اگر نمایش داده نشوند نیستند
واژه ها نه که معنی در خدمت نمایشند
تهی
حتا تهی از احساس
هر چیزی می توان گفت
هر چیزی در خدمت نمایش بزرگ دروغ
هم
اما نمایش باید دیده شود
نمایانده شود
ریاکاری
اما انچه پنهان است
روزی به شکل کلمات جاری خاهد شد
که دیر است که می فهمی
تمام آغوشها
تمام بوسه ها
واژه های مهر
تنها برای نمایش
ریاکاری و دورویی
من از جهان نمایش نیستم
واژه ها معنی دارند
پیمانها هم