ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
چرا هیچ چیز شبیه آنچه میخواهم هم نمیشود؟
زیاده خاهی
سستی
بد شانسی
حماقت
حتا هرگز نزدیک هم نشده ام در نهایت
خالی
از هر اعتمادی
سقوط
تا کجا؟
تا به کِی؟
حتا غروبهای پاییز هم خالی از معنا شده اند
خالی
تهی
حتا با پیمودن بی پایان شهر
دلم دستی میخاهد
بی حرفی
حالت تهوعم اگر بگزارد
دودزدگی شهر
هم
حتا
از
پاییز نمی کاهد
بلندتر
تنهاتر
در شلوغی سکوت غروب
پاییزهای بی درخت تهران هم
شاعرانه اند
نیمکتی که دختری با چشمانی بی شرم
از پس دود سیگار
حتا منتظر هم نیست
و شهر
پر شده از
سگ گردانی
و خالی از بی هدفی
در عجله ای گم
و
دستانی خسته
حتا از عشق
و
واژه ها ی محبت دروغین
قربانی
هوس دختری خسته تر از سردی بی رمق غروب
تکیده در انتهای تاکسی
به
تصادفی که کور نیست کنارم نشسته
هر شب
قصه های بلندی را نجوا می کند
پر از اشک
پر از دود
خالی از خاطره