به سختی جلوی خودمو گرفتم که جلوی مردم گریه نکنم
تنها شانسی که آوردم شب پرستاره و مزرعه ذرت با درختان سرو اونجا نبودن
چه احمقانه دلتنگم
حتا قدم زدنهای طولانی هم کفایت نمی کند