ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
از کی دستها شده اند شاخه های درخت ارغوان
چشمها، ماه و خورشید و ستاره
سیاهی تاب خورده موها، شب
قد به سرو
پستانها، انار
بوسه به قند
عطر تن به مشک
آواز به صدای بلبل
پاکی به سپیدی بال کبوتر
خنده به سوسنی با چاه زنخ
دندان به رمه گوسپندان
لب به عسل
مگر زنی مهربان چه کم دارد که شاعرهای همیشه عاشق تن لخت کسی شده اند
شور زنانه زیستن کافی نیست؟
مگر کسی عاشق شده؟
مگر کسی عاشق می شود؟
چه قصه غریبی است عشق
دریا خود را بر ساحل خاطراتم می کوبد
نفت کشی از دور در گوشم سوت میکشد
خط باریکی از نسیم خنک
از هرم گرما که می گزرد
بروی پوست عرق کرده ام کشیده میشود
چشم که می بندم
سوسکهای آسایشگاه فاز 1516 روی تنم رژه می روند
چشمانم را باز می کنم
فلرهای زرد و دودی
انگار که نزدیک
نه انقدر که بوی گوگرد خفه ام کند
هر چه شب تر
خفه تر
مثل هر شب
نه خنده ای بر لب
برای دریا
دریایی که دیگر آن دریا نیست
به بد بودن عادت کرده ام
به نبودن
به تماشاچی سنگدلی بودن
که پاسخ ندهم
که گم شوم انگار که پاسخ آرزویی، نبودن
دوستش هم دارم
بعضی وقتها تلفن را بر هم می دارم
هر چند که همیشه هم منتظرم/ منتظر نیستم
اما گذشته ای که هست مانع می شود
گذشته ای واقعی و تلخ که می توانست نباشد یا کاش تمام شود
همیشه فکر کرده ام متمدن که هستم لااقل؛ نیستم اما و خوشحالم
خوشحال اما سالهاست که نیستم
حالت تهوع دارم
چرا آدمها در تنهاییشان به خودشان هم دروغ می گویند
متنی بی ابتدا و بی انتها
آشفته ام
ویران
سیلی که مرا برده
دورم
مرده ای که راه هم می رود یا در میان مردگانی که راه می روند
خاب هم پناهی نیست
سکوت چه جانپناه شکننده ای است
اما آخرین پناهگاه
در برابر کسانی که به خود اجازه هر کاری می دهند
بعضی وقتها اما خنده ام نمی گیرد
خنده
چه دور
پس نوشت1:
بعد سه سال و ده ماه که با هم نیستیم
بعد از سه سال و دو ماه از آخرین دیدار
بعد از یک سال و نیم از این که اس ام اس یکی از عشقهایت را برایم فرستادی شاید به اشتباه
بعد از چهار ماه از آخرین باری که خواستم تماس نگیری
می گویی خوب مانده ام که چه؟
این متن برای توست
رها کن تا مگر کمرنگ شود خاطرات
هیچ توضیحی هم لازم نیست و اصلن به من چه
فقط سراغی دیگر نگیر مگر طلبی داشته باشی
قصه چه سری چه دمبی عجب بالی هم کمی کهنه شده
من همان پسر فقیرم
چیزی عوض نشده و نخاهد شد
فقط فکرکنم دیگر همان قدر که به نظر می آید احمق نیستم؛ شایدم هستم کی میدونه
پس نوشت 2:
آسمان تویی
ستاره تویی
دنباله دار هم تویی
آن حفره هم تو باش
من هیچ نیستم (الان شیخ ابوسعید ابوالخیرو مسخره کردم)
پس نوشت 3:
همیشه با خودم فکر میکنم رو پیشونیم چیزی نوشته لابد