ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
خسته شده ام از سرزمین دروغهای کوچک
همیشه باید دروغ بشنوی مدام
برای مصلحتهای کوچک
از همه ادمها
از معشوقه از مادر از پدر از برادر از رییس از راننده از نانوا از همه
از خودم که حتا به خودم هم دروغ می گویم
مصالحه مدام
انقدر که دیگر حتا نمیتوانم به حقیقی بودن فکر کنم
چه خیالی
باید رفت
باید رفت از سرزمین دروغ
اما به کجا؟
حتا انتظار باران از اسمان
حتا بوها
حتا رنگها
آغوشها
تازگیها حتا به سکوت
به تنهایی
دیگر از خودم هم حتا انتظاری ندارم
سرزمین مردهای مرده
سرزمین عشقهای تنی
سرزمین دروغ
تولدهایی که بیشتر به مرگ می مانند
به سایه ها نمی توان تکیه کرد
به سایه ها نمی توان اعتماد کرد
حتا نور
سرزمین سایه ها
بی رنگی مدام
دلم برای خوبی که هیچ
گاهی برای آدمهای بد هم تنگ می شود
چیزی واقعی