رقص واژه ها بر نتها
بالرین خسته تا برای ابد می ایستد
ناگهان
بر خیسی نتی تنها
بر پاهایی با انگشتنانی خونین
دستانی آویزان نه اما در آغوش باد
رها
سفیدی چروک لباسهای نخ نما
زرد تیره مرگ
من
در برابر آینه زمان
رانه های عاطفی از کجا می آیند؟
پاسخ به تعداد انسانها خواهد بود؟
ریشه حرفهایی که گفته می شوند و گفته نمی شوند
انسان موجودی که خیال می آفریند؟
انسان ها واژه درستی است
واژه ها از کجا زاییده می شوند؟
برداشتهایمان از چیزی که گفته می شود شخصیت ما را شکل می دهد
چیزی که شخصیت نامیده می شود در پس پرده ای از ناتوانی زبانی در شکل دهی مفهوم خارج می شود؟
ما آنی هستیم که بیان می کنیم؟ احساسات در کجای جمله ها پنهان می شوند؟
S e x
Is
Words
just Words
But the other things
may name it concept
Or
The truth
Or simply way
Is nameless
Even meaningless
Just sensation
Pure feeling
Which is lost
Which I hadn't.
کناره های
زرد
برگی
به گاه غروب پاییزی زودرس
در آستانه جدا شدن از شاخه ای خشکیده
بر پیرنای درختی
در برابر خشک بادی سرد
تیرگی بی پایان اندوه
انگار که مدام چیزی گم شده باشد
غذاها طعمی را گم کرده اند
رنگهایی ناپدید شده باشند
ناپدید
مدام دنبال بوی آشنایی بگردی که نیست
اجسام بی خود و نه ناگهان زمخت شده باشند
صداهایی که در افق محو شده اند
رنگها همه کدر
رنگها همه محو
آه رنگها
آه رنگها
ساعتها در نوسانی بین سکون و شتابی بی انتها
خلایی مدام که دست اندازی میکند تا میان استخانها
چشمانم سرخی انار
پوستم ترک خوره
از
تنهایی
پس نوشت: روی هر روزهای شهر، لایه ای ازچرم دباغی نشده اسب سیاه مرده ای کشیده اند