دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

نیمه شب پاییز

آویزان

از خیسی باران خورده ی آسمان

ستارگان پرنور

من بی داستان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تاوان

یک- فرض بر این است که یادداشت اخیر"تاوان" برای من بوده و نه "عشق‌های بی‌شمار" پس از من، پاسخ نیز به فراخور این فرض است.

دو- یادآوری‌ها گاهی برای به یادآوردن نیست برای نشان دادن رخدادهای نادیده انگاشته شده است، آنهایی گویی که هرگز رخ نداده‌اند.

سه- دوستان اینترنتی و تلفن‌های شبانه و دوستان هندی و تمام کسانی دیگری که در زمان با من بودن "حق" تو بودند و من حتی نمی‌توانستم دوستان دوران دانشگاهم را بی‌دردسر و بی مرافعه ببینم. حتا باید روایت‌های خواستگارهای داشته و نداشته را هم می‌شنیدم.

سه- تنها چهل روز و دوست اسپانیایی و سگ و جزییاتی که نمی‌خواهم هم بدانم

پنج- شاهین نویسنده وبلاگ روانی

شش- هتل رایان شارجه - "تشویش نکن مریم جان"- "آبان 91"- "عطش" و تمام روایت‌های همزمان.

هفت- وقاحت تمام در فرستادن اس ام اس یکی دیگر از عشق‌هایت، به گمان اسمش مهدی بود.

هشت- پانزدهم اردیبهشت نودویک، فصلی که پایان‌یافته است.

نه- شانزده شهریور نود و دریغ از یک معذرت‌خواهی ساده که هیچ گاه ارزشش را نداشته ام.

ده- اواسط مهرماه و کاستن یک رابطه شبه "عاشقانه" به بیجا و مکان بودن من (در این مورد خاص هنوز فکر می‌کنم این حرف یکی از دوستانت بوده؛ و از حماقت خودم می‌خندم.)

یازده - کسی که "چهل روز" را هم نمی‌خواهد تحمل کند بیهوده و به‌ دروغ از چهل سال می‌گوید. چرا هر بار از کسی جدا می شوی یاد من می افتی؟ کسی از من احمق تر نیست؟

دوازده- این دیگران دقیقاً کدام "عشق‌ها" هستند که نگران مفهوم "تاوان" هستند؟ تاوان را من می دهم به گمان که در تمام این چهار سال و یک ماه وبیست و دو روز گذشته حالت تهوعی مدام داشته ام.

سیزده- تازگیها آدمها را میبینم و از نگاهها نمیگریزم، به گمان حتا از دختری هم خوشم می آمد، دروغهایت را برای دیگران ببر و اززندگیت "لذت" ببر.

چهارده- این نوشته می توانست تا صدها شماره به خود بگیرد ولی کافیست برای آخرین پاسخ.


پس نوشت1: صفحه نمایش یک آدم "کور" اس ام اس اشتباهی را نشان می دهد. عاشقانه

قصه کهنه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شادی ناگهان

یافتن ناگهان چیزی که فراموشش کرده ای حتا وجودش را، چه لذت بخش است.

رشد؟

زمان خط زدن آرزوها رسیده است؟


پس نوشت: برای رسیدن به بعضی باید از بقیه گذشت؟

نورون های آیینه ای و یا راههای فیزیکی همدلی

اگر فرضیه های مرتبط با نورونهای آیینه ای درست باشند، بزرگترین اکتشاف زمینه ی روانشناسی، انسان شناسی و اصولا هر شاخه از هر آنچه که علوم انسانی نامیده می شود به شدت تحت تاثیر قرار خواهد گرفت

بعد از مدتها و برای مدتهاست که هیجان زده ام

انسانها برای همدلی سیم کشی فیزیکی شده اند

همدیگر را نه تنها از روی حرفها که نگاهها و حرکات درک می کنیم

آنچه که دیگران است هموار ه جزیی از ماست

هر یک دیگرانیم

انسان ذاتا موجودی اجتماعی است تنها تفاوت در میزان اجتماعی بودن است

هر آنچه دوست داشتن نامیده می شود

نه تنها روانی که شایدبیشتر فیزیکی باشد

که نمی توانیم تنها باشیم

کاکایو

آدمها قبل از کاکایو  و چای چجوری زنده بودن

احساس

"احساس می کنم بعد از سفر ترکیه فقط به خاطر خانه با من مانده ای"


پس نوشت 1: پس نوشتهای آتی اضافه خاهند شد

پس نوشت 2: چطور کسی با احساسش در مورد احساس "دیگری" قضاوت میکند؟ امکان پذیر است؟

پس نوشت 3: همه ما در تاریکی شبیه هم هستیم ؛ جمله ای تکراری اما کارآمد برای آدمهایی که مدام دیگران را به "پول پرستی" و "بی وفایی" متهم می کنند. قصه شیرین 40 روز از یادم  نمی رود. چه بامزه بود واقعا هنوز خنده ام می گیرد

پس نوشت 4: همیشه فکر میکنم کدام دسته از رفتار ها یا گفتارهایم من را در موقعیتی قرار داد که با چنین واکنش هایی مواجه شوم البته اگر چنین واکنشهایی اصولا غیر طبیعی دسته بندی شوند. هر احساسی باید از جایی بیاید به شرط اینکه اصولا احساسی باشد و نه برنامه ای

پس نوشت 5: بای ذنب قتلت؟ همیشه فکر میکنم اگر خدایی بود که عادل هم بود چه اتفاقاتی رخ می داد؟ چرا باید به جای دیگران محاکمه شوم؟

حس

نمی دانم بیشتر خسته ام یا غمگین

کرانه

من و شب

در کرانه ی

تنهایی گرم دریا

جستجو

آنچه میجویم دورتر و محوتر میشود تا جایی که حتا دیگر شک دارم   چیزی را میجویم

گمشده ام کدامست

شور زیستن در 12 سالگیم خشکید؟ 

تن

تنم نوازش مهربانی دستانی را تمنا می کند

که نیست