-
چشمان بسته دهانهای باز
سهشنبه 4 آذرماه سال 1393 12:34
چقدر آدمهایی که دهانشان را باز می کنند و چشمانشان را می بندند زیادند بسیار یشتر از حد تصور و چه متوهم
-
قضاوت
شنبه 1 آذرماه سال 1393 08:55
برای چندین و چندمین بار هرگز در قضاوتم عجله نکنم و بگذارم زمان بگذرد و قضاوت کند نه بر اساس ندانسته ها یا دانسته های ناتمام
-
پرسش
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1393 10:37
شاید پرسش اساسی این باشد چرا و از کی گم شدم؟ پس نوشت: هر روز از 5 صبح تا خاب عشق بالا می آورم و محبت و دوستی تمام نمی شود اما
-
چای
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1393 17:15
می توان هم پشت پنجره ی پاییز نشست با لیوانی بزرگ از چای بی هیچ احساسی بی رو دربایستی از ابرها خیره سرانه یا بادی که خالی از هر عطری است بی هیچ یادی هم
-
بودن
دوشنبه 12 آبانماه سال 1393 21:48
از بودن خسته و رنجور و از چیزی که انسان بودن نامیده اند شرمگین
-
یاد
یکشنبه 4 آبانماه سال 1393 15:06
نه هر که از دیده برفت از دل برود نه هر که از دیده ب رفت از دل هم ب رود دور دور نه هر آن که از دیده نرفت از دل نرود هر آنکه از دیده برفت نه از دل برود نه ا زگمشدگی در ناخوشی خاطراتم تلخ تلخ تلخ خسته نه حتا راهی برای گریختن به نیامدگی فردای اندیشیده تلخ تهی از سنگینی بیهودگی بودن هم تلخ تلخ بودگی
-
پاییزهای امروز
سهشنبه 29 مهرماه سال 1393 09:21
شبهای بی پایان زمستانی پاییز حالت تهوعی مدام خیابانهایی که آغاز نشده در پایان راهی
-
سراب آرزوهایم دنیا؟
جمعه 25 مهرماه سال 1393 11:07
چرا هیچ چیز شبیه آنچه میخواهم هم نمیشود؟ زیاده خاهی سستی بد شانسی حماقت حتا هرگز نزدیک هم نشده ام در نهایت
-
تهران
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1393 16:14
شهر ناشناخته ایست تهران چه دنیای کشف نشده ای و تعجب انگیز
-
مرگ
یکشنبه 13 مهرماه سال 1393 12:14
بر گورم کسانی خاهند گریست که حتا از نگاهی دریغ میورزند
-
سقوط
شنبه 12 مهرماه سال 1393 11:20
خالی از هر اعتمادی سقوط تا کجا؟ تا به کِی؟ حتا غروبهای پاییز هم خالی از معنا شده اند خالی تهی حتا با پیمودن بی پایان شهر دلم دستی میخاهد بی حرفی حالت تهوعم اگر بگزارد
-
پاییز
دوشنبه 7 مهرماه سال 1393 22:48
دودزدگی شهر هم حتا از پاییز نمی کاهد بلندتر تنهاتر در شلوغی سکوت غروب پاییزهای بی درخت تهران هم شاعرانه اند نیمکتی که دختری با چشمانی بی شرم از پس دود سیگار حتا منتظر هم نیست و شهر پر شده از سگ گردانی و خالی از بی هدفی در عجله ای گم و دستانی خسته حتا از عشق و واژه ها ی محبت دروغین قربانی هوس دختری خسته تر از سردی بی...
-
صورتک
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 08:11
بازیگران نمایش جهانی چندان سریع نقش عوض می کنند که گاهی فراموش می کنند صورتک خود را برای نمایش بعدی عوض کنند
-
فراموشی
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 22:01
کاش میشد بعضی خاطرات را فراموش کرد دروغها را اما شاید هم بهتر است که فراموش نشوند شاید تکرار نشوند بعد مدتها حالت تهوع دوباره و شدیدتر از همیشه پس نوشت: فقط عمق دروغها نیست که مانده ( اگر شدت دروغ عمق داشته باشد) بل دگر اعتمادی نمانده نه حتا به خود
-
میز
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 18:15
پشت میز تک نفره رو به خیابان تنهایی ام را سر می کشم سرد
-
چرخه
دوشنبه 27 مردادماه سال 1393 11:01
بررسی کنم دوره های عود مجدد بازگشتهای به گذشته را که از قبل ترش منتظر باشم
-
موکا
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1393 12:51
چقدر موکا به روشهای مختلف ساختم و خوردم و اسمشم نمیدونستم
-
نارنگی
سهشنبه 21 مردادماه سال 1393 15:24
چقدر دلم میخاهد آسمان بوی نارنگی بدهد و سبز باشد
-
محبت
جمعه 10 مردادماه سال 1393 10:58
چقدر همه آدمها به محبت نیاز داریم و دیگران سنگدل
-
سگ سیاه
جمعه 3 مردادماه سال 1393 21:50
باز هم سگ سیاه مانده ام چکارش کنم همه چیز ساکن و تاریک
-
شرافت
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 10:25
میزان شرافت آدمها متناسب با صداقت و این هر دو نسبت عکس با اعتماد به نفسشان دارد. تجربه شخصی جلد اول سر عنوان فصل یکم
-
سکوت
جمعه 20 تیرماه سال 1393 00:23
از اون وقتاییه که میخام با کسی حرف بزنم اما کمی که فکر میکنم میبینم همیشه سکوت انتخاب مناسب تریه
-
ایمان و تکلیف
جمعه 30 خردادماه سال 1393 03:09
ترسناک ترین آدمها کسایی هستند که تکلیفشون با خودشون مشخص نیست وحشتناک ترین آدمهاهم کسانی هستند که ایمان دارند یا بهتر که بگویم آدمهایی که تکلیفشون با خودشون مشخص نیست ترسناکن و آدمایی که ایمان دارند وحشتناک هستند به هر چیزی که ایمان داشته باشند
-
شکسته
چهارشنبه 14 خردادماه سال 1393 15:26
و هیچ کس بر درختهای شکسته میان خیابان نگریست
-
توی تو
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1393 19:40
سیاهی پلکها راکه جمع بزنی به سیاهی زیرزمین و تاریکی شب تاریکی جهنمی می شود برای خودش ((و ذوالنون اذ ذهب ....)) روسری سبزی هم اضافه تر به این سیاهی چشمانم را فشار می دهم خنده ام می گیرد ((تو؛ فقط تو)) آوازی که در سیاهی و تنهایی گم می شد در سیاهی راه راه عصر ماننده ی چوپانی بر بره ای گمشده و بازیافته مادری بر فرزندی دور...
-
سکوت
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 22:12
نردبانی بی نهایت اما نه به بالا تا کجا می توان سقوط کرد تا به تهییگی رسید؟ سکوت کجا به صدا می رسد دروغ همه مان را گرم در بر گرفته جهنم اینجاست گرم و ساکت با تن ها و تنها
-
حقوق بشر
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 01:08
حتا بیانیه حقوق بشر هم عشق را به رسمیت نمی شناسد چه برسد به رویا داشتن یادم می آید اولین شب با خودم گفتم ”ای زن مرا با تو چه کار است؟ ساعت من هنوز نرسیده است” ”یوحنا ایه 4” و چه روشن
-
افق انتظار
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 22:28
بالاتر از افق انتظار انسانی من خیلی بالاتر درک تازه ای از هستی هوسرلی تنها یک جمله در هم ریختگی مفهوم مفهوم فروپاشی بنیان شناخت
-
انتخاب و شانس
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 01:11
برای یک انتخاب همواره شانسهای متفاوتی وجود خواهد داشت برای مجموعه ای از انتخابها شانس همواره کمتر و کمتر خواهد شد راهبردها و ارزشها جهت اصلی و میزان دستیابی و نزدیکی به مجموعه ای از اهداف و روشها را مشخص می کنند پس نوشت: حالم بد است راهبردها و ارزشها را مشخص و یا اعمال نکرده ام یا با مجموعه ای طولانی از انتخابهای...
-
انتظار
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 01:30
گاهی انتظاری می کشی برای آغازی یا پایانی اما سخت تر انتظاری که می کشی بر بی پایانی و دوست داری این بی پایانی را یا نه انتظاری می کشم بی پایانی را