باران
چرا نمی بارد
پرستوها که رفته اند
و درختها سالهاست که سبز نیستند
من هم که غمگینم
باد هم که می آید
خشک
خورشید هم که دامن بالا کشیده
حتا انارها به سیاهی می زنند
و
گربه ها هم که همه حامله اند
لابد کسی کنار پنجره
نه نه
مهرها پایان گرفته
نشانه اش خشکی تاکها
و درخت قطع شده روبروی خانه
The last few years, I've been learning not to trust people and I'm glad I've failed.
my blueberry nights
خسته شده ام از سرزمین دروغهای کوچک
همیشه باید دروغ بشنوی مدام
برای مصلحتهای کوچک
از همه ادمها
از معشوقه از مادر از پدر از برادر از رییس از راننده از نانوا از همه
از خودم که حتا به خودم هم دروغ می گویم
مصالحه مدام
انقدر که دیگر حتا نمیتوانم به حقیقی بودن فکر کنم
چه خیالی
باید رفت
باید رفت از سرزمین دروغ
اما به کجا؟
حتا انتظار باران از اسمان
حتا بوها
حتا رنگها
آغوشها
تازگیها حتا به سکوت
به تنهایی
دیگر از خودم هم حتا انتظاری ندارم
سرزمین مردهای مرده
سرزمین عشقهای تنی
سرزمین دروغ
تولدهایی که بیشتر به مرگ می مانند
به سایه ها نمی توان تکیه کرد
به سایه ها نمی توان اعتماد کرد
حتا نور
سرزمین سایه ها
بی رنگی مدام
دلم برای خوبی که هیچ
گاهی برای آدمهای بد هم تنگ می شود
چیزی واقعی
من از جهان واژه ها پرت شده ام میان جهان تصاویر
نمایش
رنگهای تندی که در کلمات نمی گنجند
بوهای تند
حرکات سریع
احساساتی که اگر نمایش داده نشوند نیستند
واژه ها نه که معنی در خدمت نمایشند
تهی
حتا تهی از احساس
هر چیزی می توان گفت
هر چیزی در خدمت نمایش بزرگ دروغ
هم
اما نمایش باید دیده شود
نمایانده شود
ریاکاری
اما انچه پنهان است
روزی به شکل کلمات جاری خاهد شد
که دیر است که می فهمی
تمام آغوشها
تمام بوسه ها
واژه های مهر
تنها برای نمایش
ریاکاری و دورویی
من از جهان نمایش نیستم
واژه ها معنی دارند
پیمانها هم
خاطراتی که پاک که نمی شوند که هیچ
تکرار می شوند
مهر ماه زهر می شود
تلخ تلخ
دستم به کار هم نمی رود
خسته از تهیگی
کاش وقتی گفتی من برای خانه ات با توام می فهمیدی
بالا می آورم
بهتر نمی شوم
کاش میشد دروغها را شست
کاش میشد فراموش کرد
باز به نبودن فکر میکنم
انگشتانم مداد رنگی می شوند
تنت را پر می کنم با "گلهای قلب"
سبز و سرخ
هزار رنگ
گلهای صورتی با نگاهم باز می شوند
بسته می شوند
هزار هزار گل بر تنت رقص می کنند
گلها بر گونه ات سرخ می شوند
دستانت هزاران پیچک
چشمانت موج دارد
هزار موج
نه
هزار هزار
بیدار می شوم
دخترک مریم می فروشد
پاییز می رسد
تنت را
یا انگشتانم را
خزان می زند
سرخ
سرخ
کبود می شوم
کبودی تنم دلم را می زند
دلم را به دریای رنگ می زنم
موج چشمانت می بردم
پیچه ها به جانم
ادامه مطلب ...هر چقدر هم که تمام ساعتها بچرخند
تمام برگهای تقوبم ورق بخورند
و چه تکراریست این جمله ها و
چه تکراری که هر زمان دردناکتر
سخت تر
باز زمانم در روز گرم میانه شهریور مانده
راستی شرافت چه ارزان شده
به قیمت خانه پدری
هنوز بالا می آورم
هنوز بالا می آورم
و حیف بعضی واژه ها
شرف
و چه راحت می توان هر شب بر شانه تازه ای مرد
و فردا بر دیگری از قصه جدایی نالید
و باز
و تا همیشه
و من چه ساده و احمقانه
"هر روزمرگی" ناتمام
گفته بودی "عاشق شدن را یادت می دهم"
و می بینم
و بالا می آورم
بالا می آورم
بالا می آورمت
اما تمامی ندارد
دروغ
و راهی برای فرار
راستی تو چه می فهمیدی؟ همیشه می خواستم بپرسم
و این تنهایی چه بهانه ایست
برای تو
برای من اما
وقتی با تو بودن هم تنهایی بود
تنهایی بود؟
شعور
شرف
خنده ام می گیرد
از پوچی واژه ها
از تهی شدگی معنی
از درد
از رنج
بی مفهومی رنج بی امان و گریز ناپذیر
از تن شدگی جان
بالا می آورم
-------------------
پس نوشت:
1- انتقامت را که سخت گرفتی کاش احساس آرامش کنی اما بدان سخت گرفته ای خیالت راحت درد دارد
2- چه اندازه احمقم من؟ بلند بخند حق داری
3- بعضی حرفها فراموش نمی شوند برای تا همیشه
4- قبل ترها پر از نفرت نبوده ام باشد که نباشم
5- چقدر از همه طلبکارم من؟ چرا؟
6- چقدر دیگری بوده ای و دنبال آشنایی می گشته ام بیهوده
7- رفتار تو با من ماننده رفتار دیگری با تو بوده پس دیگر به کسی و خودت نگو که احتمالا رفتار بهتری داری تو هم دیگری چون دیگران بسیار نه بهتر نه فراتر نه دارای حق قضاوت
دلم باران میخاهد
خیابانی دراز
نیمه شبی خلوت
باران تند ببارد
نه
تند نه
کفشهایم را در آورم
دلم برای ستاره ها تنگ شود
بوی شب بیاید
بوی یاس بوی نارنج
خلوت باشد
شب بارانی
و
شب دراز باشد و بارانی
باد بیاید و نماند
من
اما تنها نباشم
کاش می فهمیدی دلتنگی یعنی چه
کاش سختی هر شب تنهایی
هر صبح جای خالی را می فهمیدی
آرزوهای من
بر باد
هرگز دیگران را سرزنش نکنم
برای چیزی که نیستند
برای چیزی که می خواهم باشند
رویاهایم بر باد
پشت هر نگاهی
هر دری
در جستجوی مهربانی بی دریغ
دریغ
I'd told U befor
It takes long time to get use to not to see U, for me
not like U, Just 40, Remember? which I do not blame U, Just Y? all those lies?
and I was going to loos the feelings, but U came from nowhere and just saying hello
asking the feeling, How dare U are gal?
I hope best for U but be kind and do not disturb me never again, please.
as U told and both can remember clearly, our season had been finished for ever.
nothing left
just the rent
and what u told
your beliefs about me:
"just for HOME"
and even now its is hard to believe that U told them
be happy with every one U are with, and do not forget what U said and what U told and do not expect from me to forget.
there is always a big deal between happiness an enjoyment.
hope joy for U beside yr HOME.
ps1: if there is a problem which i can help i would be appreciative helping, have U seen Ghost Dog movie?
ps2: i im not your extra back up, sorry