-
استانبول
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 13:14
خلیج طلایی آبی کدر مرمره تویی که کنارم با نفسهای خیس ایستاده ای
-
اذان
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 12:14
نان سنگک تازه بوی سیگار همکارم که دارد خفه ام میکند آفتاب تابان پاییزی و تویی که نیامده ایی اذان میگویند لابد داری فاتحه میخانی
-
در ستایش مرگ
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 15:16
این روزها هم مثل روزهای قبلتر دل تنگتر مرگم که پاک شوم از رویا از دست و پای مدام زدن برای هیچ از بیهوده بودن یا بودن بیهوده ای چون من مدام از خودم میپرسم آیادیگران هم احساسی چون من دارند؟ بی احساسی مدام حتا بی هیچ حضی از شادیهای کوچک گاهی اوقات فکر میکنم بازی میکنم نقش زندگی را البته در دور کند و البته با دستمزدی از...
-
جهنم
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 10:04
حتا نگفتی نرو اما میروم به جهنم ساکت و خاموش خویش شاید آنجا لااقل تنهاتر باشم بی منتی بی پاسخی که مدام بایستی آماده داشته باشم برای پرسشهای مدام اما هرگز نپرسیدی آنچه باید. و دیگر فرقی هم نمیکند در جهنمم را میبندم تا استخانهایم از سرمای بیرون از سرمای تنهایی و شک مدام یخ نکند. میروم و اینبار بی اجازه و میتلاشم کلید...
-
برخورد
یکشنبه 12 دیماه سال 1389 13:01
فرض کنیم ماشینی محکم به من بکوبد و من به سادگی بمیرم آیا اینکه راننده به عمد یا بدون قصد باعث مرگ من شده تاثیری در مرگ من خاهد داشت؟
-
سفر فراموشی
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 14:21
دلم میخاهد کوله ام را پر کنم نه خالی کنم از خاطره از هر چه مرا وصل میکند به گذشته و کوله ام را پر کنم. باید رفت نه به جایی به هر جا با چشمان بسته. هر جا اینجا نیست دستهایم را روی دیوارهای سیاه این شهر بکشم چشمانم را ببندم و کوله ام را پر کنم. مثل همیشه هیچ پرنده ای نه به پیشوازست نه به بدرقه چاووشیان مرده هیچکس نه...
-
دوباره
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 13:36
بازبیهودگی باز پوچی وجودم را گرفته باز دوباره فکر میکنم که چرا فکر میکنم دوباره تنهاییهای شبانه و روزانه و تویی که مدام فکر میکنی که من مدام فکر میکنم که ..... این خستگیهای مدام و این بیحوصلگی از پوچی هیچ دیگر حتا خنده های مدام تو حسی بر نمی انگیزد خسته ام از این بودن مدام از این بیهودگی مدام از هیچی هر چه هست از...
-
باور
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 11:44
چه سخته که بی باور باشی چه سخته که بی باور باشم حتا به تو گفته بودم که هرکاری مجازه جز ((دروغ)) حتا اگه حالا چطور باور کنم پشت هر جملت پشت هر نگاهت پشت هر تماسی نه حتی بیشتر پشت نگاهی پشت هر جمله ای راستی هست؟ میشه هرگز آیا؟ یادت میاد که سرد بود بوی کوه توی سرمون بود و لبا و بدنامون داغ بودن داغترین اون شب گفتم فقط...
-
خفگی
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 10:11
دارم خفه میشم یکی نجاتم بده از دود سیگار همکارم کمکککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک
-
تو
شنبه 16 مردادماه سال 1389 13:44
بامزه نیست ((تویی)) که به دنبالش بودم برای شعرهایم نیامده رفت فرار کرد چه زود و چه مسخره خیلی زود جیبهای خالی را شاید بشود پر کرد اما قلب خالی از احساس مرا؟؟ خدا کند خدایی برای داوری نباشد یا باشد
-
کت
شنبه 16 مردادماه سال 1389 12:44
دوباره از هیچ آغازی بی پایان یا پایانی بی آغاز خسته ام حتا از خستگی کاش میشد مثل در آوردن کتی درعصر تابستانی گرم نبود
-
آینه
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 12:10
به آینه خیره میشوم خیرگی چشمانم یاخیرگی آینه متوحشم میکند باز غریبه شده ام؟
-
دیوار
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 12:15
هر چه خرابتر میکنم دیوارهای تنهایی بلند تر میشوند به اسمان میرسم آیا؟ به پرواز؟ به بی معنایی معنا چطور؟ یا به معنای بی معنایی؟
-
باران
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 09:38
انگشتانم تا صبح بر برهنگی هایت سردی باد اشکهایم را نمیبینی میان رویا و کابوس تشنه برمیخیزی، تشنه برمیخیزم من همیشه تشنه ام تو همیشه بارانی شب تشنه است باران می بارد، تا صبح
-
دوستیابی
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 09:47
این پست به علت برخی فشارها حذف گردید.
-
سختی
شنبه 26 دیماه سال 1388 11:25
چه سخته همیشه نفر بعدی بودن حتا شاید سخت تر از بودن
-
جمعه
شنبه 26 دیماه سال 1388 09:11
وقتی من برای زنده موندن میجنگم و تو برای زندگی کردن خوب دیگه چه جایی میمونه برای عاشقی؟ فقیرا نباید عاشق شن ولی دیر فهمیدم دیر دیر
-
چهارشنبه
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 12:52
این چهارشنبه روز خوبی برای مردن، خودکشی نبود هوا صاف صاف بود، اسمونو انگار با دستمال باد تمیز کرده باشی نون صبحونه طعم واقعی نون میداد بوی گندم بوی دستای کشاورز همه درختای شهر برق میزدند انگار نه انگار که زمستونه انگار ادمهای بیشتری لبخند میزدند و بیشتر لبخند میزدند رادیو آیه های قشنگ قران پخش می کرد، آهنگای قشنگ...
-
مستی
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 08:53
پنجره را می بندم پنجره هایم بسته می شوند در آسودگی بی خیال بخاری همانی می شوم که بودم ((همیشه فاصله ایی هست)) مستی دیگری بودن که از سرم می پرد من میشوم.
-
دلتنگی
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 08:24
سبکی سایه ابرهای سترون بر کبودی شانه کوهی در دور دست، آفتاب، با فتح تمام قله ها چیزی برای زندگی نیست، زنده مانده ام هنوز.
-
مهر
شنبه 4 مهرماه سال 1388 08:39
بر کثیفی شیشه ماشین، قطره های سبک باران. قطره های سبک باران، بر شانه هایم سنگینی می کنند چنان که من بر زمین و زمین بر بر بی پایانی سیاه آسمان و آسمان بر؟ صدایم از آن کیست؟ کسی مرا می شنود؟
-
پاییز زودرس
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 13:49
پاییز زودرس خستگی خوابم می آید ولی کاش دوباره لااقل کابوسی ببینم که زنده ام هنوز در این پاییز زودرس رنگها هم بوی کمرنگی مرگ به سراغشان آمده، نه انگاری که پاییز خستگی از پاهایم بالا می آید افسوس که نه تا انتها به بیکرانگی نیستی هم حتا راهی نیست راهی
-
باد
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 09:11
باد از موهای توست یا موهای تو از باد چنین رها
-
مریم
شنبه 27 تیرماه سال 1388 20:24
دالانی از عطر مریم باد از میان انگشتانت می وزد میان موهایت تاب کی خورد شیرین تر از عسل لبخند سکوت می زنی چون خرامیدن آهو می روی سبک وار می روی و من در دالانی از عطر مریم عاشق نمی شوم حتا عاشق ترت می شوم خورشید به کوههای دور دست انداخته در دالانی از عطر مریم باد می وزد من و خورشید به نظاره نشسته من به تو او به ما
-
آزادی
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 19:44
خدایی که کاش باشد که نیست را شاکریم که آزادی در این گلستان، ایران ((نزدیک به مطلق است)) و نه مطلق.
-
دوالپا
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 19:08
دوالپا وار بیهودگی بر شانه هایم بر جانم
-
فاصله
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 12:15
بر بیهودگی سبزنیمکت پارک با وجبی فاصله خاموش زوجی نشسته خاموش بعد تهیگی نزدیکی
-
گلوله
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 12:06
جای خالی گلوله را میان جمجمه ام حس می کنم.
-
باران
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 21:25
کاش باران تنهایی تنم را چون آسمان می شست و واژه ها شسته می شدند به جای اندیشیدن به تنهایی و مرگ می توانستم برقصم حد اقل یک مرتبه. افسوس افسوس
-
بهارانه
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1388 13:16
غار غار کلاغ سبزی برگها باد پیچان میان درختان