دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

رویا

ناسودنی

چون رویایی

در خیال کودکانه ای


دورتر می شوی

حتا

میان این همه ی نبودنت



پدر

برای من پدر مترادف یک واژه است و اون هم "نفهم" هستش

نمیفهمم این همه قصه ی خوب مال کیاس؟

عاشقانه ای که شاعرانه هم نیست

اصولا باید بر چیزی نقد نوشت که ارزشش را داشته باشد اما به سختی شاید بتوان چیزی یافت. آهنگ این شعر برای دفعه ی اول خوش مینمود و بعد چند تکرار حالت تهوعی عظیم دست داد


تو‌ ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی

اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

شاعر حتا به خودش زحمت نداده یکم عاشق شه. مشخصه که ماهی خیلی راحت بدون عکس ماه توی حوض کاشی زندگیشو میکنه و اگه این عکس ماه تو حوضش نباشه (قاعدتا هیچ برکه ای کاشی نیست و شاعر برای کم نزاشتن از رنگ فیروزه ای و قافیه و ...) فقط و فقط اندوهگین میشه. تازه ماهی اصلن نمیتونه عکس ماه رو روی آب ببینه که بخاد عاشقشم بشه اینارم ماهیه داره تعریف میکنه که بگه مثلن عاشق شده توی این جهان نمایش نهایتا هم که ماه توی آسمونه و دست عاشق ماهی صفت هم بهش نمیرسه یعنی که نمیخاد بهش برسه یعنی دست نداره باله داره

 

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی

حالا هم که مد شده معشوق چشم آبی باشه ولی از کجا تو نیشابور پیداش شه خدای هر سه چهار تا عالم خودش بیاد جواب بده تازه معشوق آه هم میکشه که به نظر میاد یکم خستس سر صبحی بیدار شده


پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی

دیگه این یکی نوبره شاعر از معشوق بدبخت میخاد گریه کنه اشک بریزه حالا چراش رو هم باید خاننده ی فلک زده حدس بزنه. داداش وجدانا از عطار مایه نذار.


ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار و
هشدار که آرامش ما را نخراشی

ربط این بیت به کل شعر مثل ربط گوزنهای تیزپای دشت سرنگتیه به درختان جنگل آمازون. باد معمولا تو سنت شعری فارسی ایرانی پیام بر رحمت و قاصد عاشق و معشوق بوده که الان به صفت سبکساری متصف شده مگر اینکه دوباره از کوچه پس کوچه های حزن انگیز نیشابور برگردیم تو حوض کاشی و ماهی ای که ماه رو نمیدیده به ماه بگه نوز بلکه عکس ماه روی آب بیفته و من یاد معشوق بیفتم آخه مواج شدن تصویر ماه رو روی آب به هم میزنه. آخرشم معلوم نمیکنه این عاشق دست و پا بسته ماهیه یا جواهر فروش ولی در هر صورت ماهی از توی آب خود ماهو میبینه نه تصویر ماه رو روی آب مگه اینکه شاعر جواهر باز در  حال چلو ماهی خوردن بخاد بیرون حوض کاشی با ماهی هم ذات پنداری کرده باشه. 


هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی

تو این آخری مجموع عاشقانه ها شاعرانه هم میشه. شاعر خیلی راحت تر میتونست این تصویرسازی ناقصش رو یه جور تموم کنه و بگه اندوه بزرگی است که باشی و نباشی. آخه از کی تا حالا بودن اندوه ناک شده؟

البته همه میدونن فرگشت باعث شده اکثر ماهی ها به جای دست های بلند باله های کوتاه دارن