دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

چهارراه

و ما با دستهایی آویزان از شانه هایمان به چهارراهی رسیدیم

اندکی دست در دست رقصیدیم

شادمانه و کودکانه

و راهها جدا شدند

و دستها

تهی


و تا دور و دورتر

رفتیم

تا شاید 

چهارراهی دیگر

و دیگری

هر شبِ بلندِ بعد

آدمهای زیادی ممکنه بخوان به قله صعود کنن آدمهای کمی به قله میرسن و تقریبا هیچ کس تو قله زندگی نمیکنه.

واقعا هیچ کس؟ حتا کسی که ذهنش رو تو قله ای جا گذاشته باشه برایِ تا همیشه. 

مگه اونجا حتی قله بوده؟ جایی که من بودم؟ اوجی بوده در برابر حضیضی؟ اوجی هست؟ بلندایی در برابر روزمرگیِ مدام؟ که کش می آیدم.


دخترِ سبزه ی کوچک چشم درشتِ پشمالوی نوک دارِ من شبیه تو بود یا شبیه ترِ خودم

رویایی که مدام در بیداری میبینم نمیبینم میبینم نمیبینم

خستگی های هر روزه ام را با تا تخت میبرم و می آورم هر روز هر شب هر روز هر شب

چه کسی بودم؟ چه بودم؟ مگر من چه کردمت؟ چه کرده بودمت؟ بای ذنب قتلت؟ قتل گناه است. قتل نیست گناه نیست گناه چیست 

هیچ کس کامل نیست هیچ چیزی کامل نیست من کامل نیستم من هیچ چیزی نیستم من نیستم هیچ کس نیست هیچ کس نیست برای هرِ شبِ بلندِ بعدی

تاب میخورم میان اسمهایی که نرفته اند آدمهایی که رفته اند رفته ام رفته ام میان اسم آدمهایی که نرفته اند اسمهایی  که رفته اند

خیابان ونک هرروز دوبار کش می آید صبح و شب

میناداروسازی مینا

جزییاتی که فراموش نمی شوند پیچ بعدی مغازه ی کفش فروشی ای هست که بوی چرم مانده می دهد بعد سالها که از کنارش هم نگذشته ام

فکر کردن به کسی که عاشقش باشی ضربان قلبت را بالا میبرد؟

یک بار برای همیشه برای دیدن لیلایش نفسم به شماره افتاد و قلبم به تپش و رخم سرخ و پایم سست

اما گذشتن را چنان فراگرفته ام از یار از دیدار از دیدارِ یار از یادِ دیدارِ یار

فروکاهیدنِ رنجِ بی پایانِ بودن

لیلا نامت هم تپش قلب میاوردم

عشق تپش قلب می آورد؟ برای فرار چه راهها که نرفته ام

چه راهها که نساخته ام

چه رنجها که نکشیده ام

نکشیده ایم

میکشم