دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

پاییزانه ای برای خودم

بهاری که با آمدنت آورده بودی

پاییزهای من هم با رفتنش رفت

در پایان فصل مشترک ما

دراین فصل بی فصلی

که بوی گندیدگی زمان می دهد

بی بهار نارنج و یاس

بی گم شدنهای مدام در خیسی خیابانهای ناشناس

مدام در مسیری تکراری

که در هر گوشه اش خاطراتی دهن کجی می کنند

و جالب اینکه هر چه میخواهم بگریزم نزدیکترت میشوم و نزدیکتر خاطراتم

و بایستی در برابر وسوسه تلفن زدن مقاومتی هر روزه کنم

و هر چند شماره های حذف شده ات را هم از حفظم

و هر از گاهی بایستم تا مطمئن تر شوم با من نیستی

و بپرسم

وقتی رابطه ای مرده است

چرا مدام بایستی بغضی در گلویم باشد

و چشمانم به صورت احمقانه ای همیشه خیس باشند؟

و شبها

از شبها نمیتوان نوشت

چرا؟

کاش یک بار تو جواب می دادی

دلتنگی

درختان

لرزان از باد پاییز نیامده

پنجره ای که بسته ام بروی خودم

سکوت آزمایشگاه در آغوش وزوز هواساز

چه خوب بود اگر

گرمای دستانت


((به پرنده ای فکر میکنم

که آسمان ندارد

میفهمی؟))


دلم میخاهد باد صدایت را بیاورد

چرا اما؟


کاش میشد باز؟


چشمانم درد میکنند

به گمان تشنه اند باز و هنوز

ارزش

همیشه فکر میکنم به اندازه یک معذرت خواهی هم نیارزیده ام 

سالمرگ یک امید

یک سال گذشت

سخت ترین سال

سخت ترین تصمیم عمرم را گرفتم و مهمترینش را تا کنون و اتفاقات بعدی ثابت کرد که تصمیم درستی گرفته ام متاسفانه.

مسئول تمام رخدادها هستم.

می نویسم که یادم بماند که هرگز اشتباهاتم را تکرار نکنم.

که گذشته هر کسی جزیی از اوست و جدایی ناپذیر از او هر چند برای من مهم نباشد برای آن شخص دیگر مهم است. (چرا؟)

که نمیتوان پیش فرضهای ذهنی آدمها را عوض کرد.

که نمیتوان از دیگری کمک خواست. نباید!

اینکه کسی که بیشترین اعتماد را به او داشته ام و بیشترین کمک را به من کرده چرا بیشترین توهین را به من میکند و چه راحت؟

 دلیلش را تنها از جهت وابستگی بیش از حد خودم باید بدانم؟ واقعا نمی دانم چرا؟ یعنی من انقدر پست بودم که برای جای خواب با تو باشم؟ یا؟

این یعنی این که دیگر به هیچ کس اعتماد نکنم؟

انقدر چرا توی مغزم چرخ میزند که به چیز دیگری فکر نکنم.

و 

آن چهل روز لعنتی

وقتی شنیدم خون دماغ شدم

و تا دو ماه سرگیجه داشتم، نه هنوز هم سرگیجه دارم

که از حق خودت استفاده کردی؟ حق؟

چرا این کارها را کردی را نمیفهمم اما اگر به توصیه دوستانت بوده امیدوارم فهمیده باشی اشتباه کرده ای بعضی ها با تو هستند اما دوست نیستند باورم کن

اگر

اگر

اگر

چرا

چرا

چرا

هنوز گیجم و

با این همه سخت دلتنگم. اما چرا؟

و چطور فراموشت کنم؟ جوری که فراموشم کردی! آن چهل روز لعنتی.

و سخت که برای کسی که مثل هیچ کس نیست برایت یکی باشی مثل دیگران.

هیچ باشی برای کسی که همه است برایت

شاید انتظارم از تو انقدر زیاد بوده که

باور نکردی تو همیشه برایم مقدس بودی

مریم مقدس