دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

تکرار

بازدوباره روز

باز دوباره هفته

باز دوباره باز 

 

وقتی سر کوچه تنهایی همه آدمها می ایستی وداد می زنی و

هیچ کس یا نمی شنود ویا به نشنیدن میزند خودش را باز هم فریاد می زنی؟

 

باز دوباره روز

های شما کوچه ای نمی شناسی که آدمهایش بشنوند یا ...

گم شده ام شما چطور؟

کوچه،ساعت،آفتاب،خیابان و همه تکراری زرد وعبوس

باز دوباره باز

قیافه های رنگی (در برابر آینه های شکاک)

سکوتهای بی مزه

چشمهای گریزان ودستهای به هم چسبیده

و سکوت دلها وخنده لبها

آه

باز دوباره باز

پرنده های در قفس که خوب هم عادت کرده اند مثل ما

چرا همه از پرنده ها می گویند

 

من می بینم که هر روز چیزی کم است

آقا !

بله شما

جیبهایتان را خالی کنید

البته لطفا

 میان رویاهای آن خانومی که بغل میدان فرمانیه بساط عسل فروشی دارد

وشما هم دیگر

این همه از جنازه میان خیابان ۲۴ متری حرف نزنید

نه شاید همه اش اضافی است

به کودک آفریقایی که وقتی به دنیا می اید فکر کن

که مادرش سر زا می رود و پدرش اصلا مرده

باز دوباره پا که می شوی از پای کامپیوتر

باز می شوی تو

و من می شوم شما

و دیگران می شوند گم

مثل الهه های شعر که مرده اند.


(شنبه، 18 تیر، 1384)

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد