دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

مجتبی

هم فوتبال خوب بازی می کرد هم توی نمایشای مدرسه از همه سر بود، به خاطر انرژی بالاش بود؟ البته این از سال اول بود راهنمایی بود، سال بعد جلوی من می نشست بغل اصغری که با اون قد کوچیکش عجیب بود که اونقد عقب بشینه ولی از اونجا که کلاسامون بزرگ بودن زیاد به چشم نمی اومد منم پیش ممد می شستم ردیف آخر. خوب چی بگم من اصلا تو این باغا نبودم . اولش فقط کمی با هم ور می فتن مثل دعواهای بچه گانه، بعد صداها و قیافه هاشون کمی عوض شد اما همه اینا رو جوری انجام می دادند که کسی نفهمه، ولی ما عقبیارو نمی تونستن کاری بکنن ما هم در عوض نمی تونستیم کاری بکنیم. آخرای سال بود که یکی از بچه ها، صادقی گفت که یه روز آخر وقت قبل از سوار شدن به سرویس اون دو تا رو با هم تو یه سر ویس دیده، البته سرویس اول ماشین بود سرویس دوم از نوع بهداشتی!

هامون

هامون هم خشکیده، دیگر دوشیزه ای نمی تواند تن به آب زند، بارزمین بردارد تا زرتشتی دیگر را به جهان آورد. منجی نیامده مرده است.

تاویل بوف کور

اگر به ادبیات علاقه مندید و احتمالا بعد از خواندن بوف کور به زمین و زمان فحش داده اید و در حقیقت چیزی نفهمیده اید. اگر به نشانه شناسی علاقه مندید ولی کتاب جلال ستاری حالتان

را به هم زده تاویل بوف کور را بخوانید نوشته محمد تقی غیاثی (امنم نمی شناسمش) انتشارات نیلوفر.  

مینی بوس

باگوشه چادر سیاهش عرق از پیشونیش رو پاک کرد. چشماش برق می زد و خودش نفس نفس .چاق نبود ولی نسبت به سنش سنگین بود، سبیلای روی صورتش تو ذوق می زد. لبه صندلی مادرش  رو گرفته بود و به صندلی جلوییش  کمی لم داده بود. صداشون تو صدای ماشین گم بود. به نظر ماذرش غرغر می کرد و دختره جوایشو می داد. به نظر شاد بود. شاد شاد.

پرستار

قدش درست به اندازه دو مرد همکارش بود، ولی خب خیلی جوانتر حتا شاید بشود گفت بچه ای که زود قد کشیده. خیلی هیجان زده به نظر می رسید. خوب احتمال شما هم اگر صبح به اون زودی ،هنوز هفت نشده بود وسط اون زمستون، داشتید جنازه پیرمردی رو که از سرطان کبد مرده بسته بندی می کردید، حتا خود منم انتظار نداشتم. بابام که تخت بغلیش بود معلوم بود که اصلا نخوابیده، چشماش از ترس زده بود بیرون و شده بود عین التماس. حالا می خاید اون طفلک چیکار کنه.پرستار ولی انگار تو تگاهش حس دیگه ای هم بود از شادی از غم یا  ؟ شایدم لذت یک جنایت!

 

کوازار

روزهای بی قرار

تابستانی که چکمه پاییزی پوشیده

و

تویی که فردا می آیی

آسمان را امشب پر از ستاره می کنم

و جا به جا

کوازار آبی میکارم.

 آبی ترانه ای

              آبی رقصان

                            آبی شیرین.

باریک

من آن خط  باریک تنت

                             لبت را 

                                        دوست دارم.