دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

کتابهایی گشوده وخسته،

چشمانی بسته و به زیر لایه ای از خواب لرزان ،

دیوارهایی که خیره وسفید می نگرند

صداها چون تیغ برانند.

از قالب خارج می شوی ومی بینی که می نویسی و تمام دنیا زیر انگشتانت میلغزد،

ومی بینی که زندگی هیچ نیست وبه سادگی پوچ هم نیست،

که می بینی.

باد ولرم غروب پاییز دستانت را حس می کند ومی برد به دور دست،

دور دست دیر.

همراه کلاغهایی که می خوانند ونمی خوانند.


(سه شنبه، 5 آبان، 1383)

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد