دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

پاریس- برخورد سوم

دختر رسپشن کوتاه و سفید الجزایری پشت میز کارش بدون حرکت کردن مدام جا به جا میشد و در این بین هم مدام سوال می رسید: از کدوم شهر ایران هستید، پاریس رو دوست دارید، برای چه آمده اید، کجاها رو رفتید و آیا فاطمه خدمتکار ایرانی هتل رو که هر روز اتاق شما رو تمیز میکنه دیده اید؟ و همین جور پرسش متوالی که آیا ایمان دارید؟ نماز و  ... اما من دیگر فقط سر تکان میدادم. دختر بیست و دو ساله ای که برای زندگی به فرانسه مهاجرت کرده بود و در یک هتل ارزان قیمت اتاق ها را تمیز میکرد. این که من هر روز صبح اولین نفر خارج میشدم و آخرین نفر به هتل برمیگشتم باعث شد در طول یک هفته او را نبینم. او هم شنیده بود که لابد ایرانی هستم و چون همیشه کف حمام خیس بود، دمپایی ندارند؛ همیشه یک حوله ی کوچک کف حمام می انداخت. به این فکر میکردم که فاطمه در ایران حاضر به چه کارهایی بوده و چه کارهایی نه. و این که زیر تخت همیشه پر از گرد و خاک بود. به اندازه ای بعد از ریختن پول خردهایم قید چندتایشان را زدم تا بخواهم زیر تخت را بگردم.

تا روزی که رفتم کورسوی امیدی بود تا فاطمه را ببینم. چرا؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد