دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

پاریس- برخورد دوم

شادیِ دخترِ کک و مکی حتا جلوتر از خنده ی بلند و بی دلیلش در میانه ی جمعیت به من رسیده بود، نقشه ی هیجانِ بازیهای دیزنی لندِ پاریس در دستم بود و در انتهایِ صفِ طولانیِ سقوط یو شکل با صورتی به بیشکلی همیشه ام منتظر تمام شدن صف بودم،  تنها بودن این اجازه را هم می داد که کمتر معطل شویم. کنار هم روی دو صندلی از ردیفهای آخر نشستیم و صورتم انگار به شکلی بود که خیال کرده بود میترسم؛ کمربند ایمنی هم گیر کرده بود. با شروع سقوط آزاد یا حتا کمی قبل تر شروع کرد به دیوانه وار فریاد کشیدن،  نه از ترس که از لذت و هیجان خالص و نگاهی سفیه اندر عاقل که من چرا فریاد نمیزنم؟ با فشار نگاهش چند بار فریاد زدم نه از هیجان یا ترس بلکه بیشتر از همدلی و همراهی. بعد از تمام شدن بازی، خیالِ این که ترسیده ام  را دیگر نداشت به گمان و بیشتر حس میکرد که هیجان زده ام. جدا که شدیم  تا شب چند بار همدیگر را دیدیم و این تنها بودنمان باعث میشد که حتا نوبت هم برای هم بگیریم؛ در جمعیت چند ده هزار نفری دیزنی لند باید خیلی عجیب باشد. یک بار جوری نگاهم کرد که بیا برویم قهوه ای بخوریم یا حتا جایی بنشینیم برای استراحت. موهای فرِخرمایی نبافته اش،  در باد تاب میخورد. با یک دخترِ مشهدی هم شروع کردم فارسی حرف زدن و فکر کنم شنید یا ایستاده بود به شنیدن.حسِ خنده هایِ عمیقش را هنوز بر پوستم میکشم.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد