دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

پاریس- برخورد اول

با خنده هایی از آمریکای لاتین مثلا برزیل

دختری از اسلواکی 

در قطاری از آمستردام به پاریس

از کتابی به زبان اسپانیایی

چیزی به زبان انگلیسی دست و پا شکسته اش برایم می گوید

و سر تکان می دهم که یعنی فهمیده ام

میان چشمانش به جست و جوی آشنایی

شک میان دعوت کردن و دعوت شدن به فنجانی قهوه در هر دوی ما می دود و سریع دور می شویم

راهی جایی بود شاید آرژانتین برای پیشرفت در زبان اسپانیایی

من بی راهی و جایی و مقصدی و بی چشم انتظاری چون همیشه


پس نوشت: پاییزی چندباره  و من در آستانه ی گریستنم مدفون در بوی قهوه ی فوری

کافه های پاییز

بوی ماسیده ی سروهای اندوه کشیده میشود بر بیجانی تن گرم خالی خیابانهای بی انتهای تنهای پاییز

کافه های روشن خالی
بی عطری از شب


آغوشی تهی تر حتا از دستانم

سهم و همدلی

آدمها چیزهایی رو برای بقیه بد میبینن که هر روز خودشون انجام میدن و میبینن که دارن انجامشون میدن و میدونن که دارن انجامش میدن اما خوب چون این "خودشون" هستن که این کارو انجام میدن حتما بهانه ای براش پیدا میکنن

من حق دارم دروغ بگم چون مجبورم

من حق دارم از کارم بزنم چون حقوقم کافی نیست بقیه هم این کارو میکنن

من حق دارم خیانت کنم چون  بهم خیانت شده

من حق دارم با دیگری باشم

من حق دارم تنها باشم

من فحش میدم 

من عصبانی هستم

من انتقام میگیرم

و این من همگان هستند هر یکی تا نسبتی

دایره انتظارات این من اما از دیگری که من نیست:

من کمک می خواهم

من توجه می خواهم


همدلی گم شده ی من است

گم شده ای دور

دوردست آرزو و نه حتا امید