دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

پرستار

قدش درست به اندازه دو مرد همکارش بود، ولی خب خیلی جوانتر حتا شاید بشود گفت بچه ای که زود قد کشیده. خیلی هیجان زده به نظر می رسید. خوب احتمال شما هم اگر صبح به اون زودی ،هنوز هفت نشده بود وسط اون زمستون، داشتید جنازه پیرمردی رو که از سرطان کبد مرده بسته بندی می کردید، حتا خود منم انتظار نداشتم. بابام که تخت بغلیش بود معلوم بود که اصلا نخوابیده، چشماش از ترس زده بود بیرون و شده بود عین التماس. حالا می خاید اون طفلک چیکار کنه.پرستار ولی انگار تو تگاهش حس دیگه ای هم بود از شادی از غم یا  ؟ شایدم لذت یک جنایت!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد