دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

پاییزانه ای برای خودم

بهاری که با آمدنت آورده بودی

پاییزهای من هم با رفتنش رفت

در پایان فصل مشترک ما

دراین فصل بی فصلی

که بوی گندیدگی زمان می دهد

بی بهار نارنج و یاس

بی گم شدنهای مدام در خیسی خیابانهای ناشناس

مدام در مسیری تکراری

که در هر گوشه اش خاطراتی دهن کجی می کنند

و جالب اینکه هر چه میخواهم بگریزم نزدیکترت میشوم و نزدیکتر خاطراتم

و بایستی در برابر وسوسه تلفن زدن مقاومتی هر روزه کنم

و هر چند شماره های حذف شده ات را هم از حفظم

و هر از گاهی بایستم تا مطمئن تر شوم با من نیستی

و بپرسم

وقتی رابطه ای مرده است

چرا مدام بایستی بغضی در گلویم باشد

و چشمانم به صورت احمقانه ای همیشه خیس باشند؟

و شبها

از شبها نمیتوان نوشت

چرا؟

کاش یک بار تو جواب می دادی

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد