ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
بهاری که با آمدنت آورده بودی
پاییزهای من هم با رفتنش رفت
در پایان فصل مشترک ما
دراین فصل بی فصلی
که بوی گندیدگی زمان می دهد
بی بهار نارنج و یاس
بی گم شدنهای مدام در خیسی خیابانهای ناشناس
مدام در مسیری تکراری
که در هر گوشه اش خاطراتی دهن کجی می کنند
و جالب اینکه هر چه میخواهم بگریزم نزدیکترت میشوم و نزدیکتر خاطراتم
و بایستی در برابر وسوسه تلفن زدن مقاومتی هر روزه کنم
و هر چند شماره های حذف شده ات را هم از حفظم
و هر از گاهی بایستم تا مطمئن تر شوم با من نیستی
و بپرسم
وقتی رابطه ای مرده است
چرا مدام بایستی بغضی در گلویم باشد
و چشمانم به صورت احمقانه ای همیشه خیس باشند؟
و شبها
از شبها نمیتوان نوشت
چرا؟
کاش یک بار تو جواب می دادی