دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

تهران شهر بی پاییز

خیابانهای این شهر دیگر مرا نمی خوانند،پاییز بدون باران با سرمایی احمقانه حتا به برگ درختان هم زور نمیگوید

برگی نیست، درختی نیست، شهری نیست

افسوسهای انباشته، حرفهای نزده، انبار شده و بوی تعفن میگیرد

روزهایی که آفتابش تنها باعث چرک شدن یقه ام می گردد و شبهایش بی ستاره می میراندم تا صبح شود

 دلم آغوشی می خاهد که


دلم برای پیاده روهای تنگ و کوچه هایی که هیچ کس ازشان نمی گذرد تنگ شده اما مگر جایی مانده که خاطره ای نمانده باشد، برای کوچه های تجریش بعد از دوی صبح، برای درکه پنج صبح، کله پاچه های چهار صبح جنت آباد، ولی عصر تا تجریش، بوسه ی هفت تیر، کیک و چایی نادری، ترافیک میدون قزوین، دور دورای سعادت آباد، پیتزایی پارک پرواز، کلوچه های پارک لاله، مغازه های مفتح، فلافلای کثیف، جمعه صبحای قیطریه، اتول بازی شابدالعظیم، چیتگر، دنبال بلیط گشتنای ترمینال جنوب، تو صف ون و تاکسی و اتوبوس موندن، پیچوندنای ظهر برای کباب چرک سنایی، عصرای پارک طالقانی، اون بچی ی ابزی ابزی پارک ملت، رنگ و کتاب انقلاب، توپخونه، ناصر خسرو، ته دیگ شرف الاسلام

با نوشتن زنده می شوند یا می میرند خاطراتت؟



باید یه نقشه بیارم خاطراتمو از تهران پاک کنم؟ چیزی نمونده از تهران بی تو

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد