دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دیگرانه ها

هر یک دیگرانیم، دیگران تنهای بسیار

دو سالانه ای برای "تن شدگی جان"

هر چقدر هم که تمام ساعتها بچرخند

تمام برگهای تقوبم ورق بخورند

و چه تکراریست این جمله ها و

چه تکراری که هر زمان دردناکتر

سخت تر

                                         باز زمانم در روز گرم میانه شهریور مانده


راستی شرافت چه ارزان شده

به قیمت خانه پدری


هنوز بالا می آورم

هنوز بالا می آورم


و حیف بعضی واژه ها

 شرف


و چه راحت می توان هر شب بر شانه تازه ای مرد


و فردا بر دیگری از قصه جدایی نالید

و باز

و تا همیشه


 و من چه ساده و احمقانه

"هر روزمرگی" ناتمام


گفته بودی "عاشق شدن را یادت می دهم"

و می بینم

و بالا می آورم


بالا می آورم

بالا می آورمت

اما تمامی ندارد

دروغ

و راهی برای فرار

راستی تو چه می فهمیدی؟ همیشه می خواستم بپرسم


و این تنهایی چه بهانه ایست

برای تو


برای من اما

وقتی با تو بودن هم تنهایی بود

تنهایی بود؟


شعور

شرف


خنده ام می گیرد

از پوچی واژه ها

از تهی شدگی معنی


از درد

از رنج

بی مفهومی رنج بی امان و گریز ناپذیر

از تن شدگی جان



بالا می آورم

-------------------

پس نوشت:

1- انتقامت را که سخت گرفتی کاش احساس آرامش کنی اما بدان سخت گرفته ای خیالت راحت درد دارد

2- چه اندازه احمقم من؟ بلند بخند حق داری

3- بعضی حرفها فراموش نمی شوند برای تا همیشه

4- قبل ترها پر از نفرت نبوده ام باشد که نباشم

5- چقدر از همه طلبکارم من؟ چرا؟

6- چقدر دیگری بوده ای و دنبال آشنایی می گشته ام بیهوده

7- رفتار تو با من ماننده رفتار دیگری با تو بوده پس دیگر به کسی و خودت نگو که احتمالا رفتار بهتری داری تو هم دیگری چون دیگران بسیار نه بهتر نه فراتر نه دارای حق قضاوت

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد