-
بوسنی
دوشنبه 17 تیرماه سال 1387 21:51
آهسته و گوسپندوار یعنی که پذیرا، رو به چاله ای به اندازه شش نفر پشت هم. دستها را نبسته اند اما تا خوب پر و پیمان شود دستها را به عقب گرفته اند. و ناگهان که نه همه می دانستید، حتا کلاشینکف ها هم و شلیک و افتادن درون گورها پشت هم هیچ کس پایداری نکرد پایمردی چه دروغ رقت انگیزی است؟ همه دروغ می گویند، خودم دیدم ( البته از...
-
گمشده
شنبه 15 تیرماه سال 1387 21:24
صبح زود کوه و من خسته فریادم خسته تر. پاسخی نبود بود؟ دستهایم یخ و پاها سست تر دیگر باور کرده ام گوسفند گم شده هیچ کس نبوده ام. و آن قصه کوه؟ دروغ؟
-
پایان
شنبه 15 تیرماه سال 1387 01:17
واژه هایم پایان گرفته اند این آغاز دوباره ای نیست، پایانی بر پایانهاست؛ بی تو. و من ناامید هم نیستم، که امیدی هم نیست، بی تو.
-
رنگ تنهایی
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 23:53
تباهی ها چه سخت میچسبند مثل تنهایی که سخت چسبیده به من چه سخت، مثل سیاهی که می چسبد به تن شبهای بی ماه.
-
دانشگاه
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 20:18
سالهای کور دست کشیدن بر سیاهی. نمی گذرند، یادها را باید بالا آورد روی کاغذ؟ که بشوند شعر؟ و دنبال چیزکی گشت مثل چشمهای لاله (که واژگون مباد) شاد وخندان. در همه آن ثانیه ها، ساعتها، روزها، هفته ها، ماهها، وسالهای همه سرد، تیره و تنها، و تنها...
-
هر جایی
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 02:31
شب (( هر جایی )) ساکت و آرام نشسته، باد قهوه ای با کمی حسودی گرمشه، و یه صندلی خالی برای تو. ساعتای دیجیتال هم زمان رو تیکه تیکه می کنن، مث سگ، هر چند که عقربه ای برای تیک تیک ندارن. نگاه که نگذاشتی و صدا و گرما و خیلی چیزهای دیگه و ولی جای خالی؟ کاش باور کنم که حتا روزی بوده ای.
-
قاصدک
دوشنبه 27 خردادماه سال 1387 02:35
سپید سبک، رقص کنان پذیرا. اما دیگر ناپیدا چون پرستوهای گم شده در تباهی.
-
جادوگر
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 00:32
رنگهای تنت را آهسته و جدا می بویم.
-
او
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1387 20:39
و در بی زمانی از خاک پستی که هنوز نبود، خاک نشینی آفرید، تا تنهاییش را با او قسمت کند و نتوانست.
-
رهایی
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 02:48
(( رها در باد )) یله به گرمای بی تاب، از هشیاری ناگهان مستانه و خندان.
-
عکس
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 00:02
یک دو سه بگو هلو خوب این عکسه برای عزراییل که بچسبونه روی برگ فوتت. لبخند آفرین خوبه!
-
دروغ
پنجشنبه 16 خردادماه سال 1387 12:54
خسته ام حتا برای مردن.
-
تابستان
شنبه 11 خردادماه سال 1387 18:09
دست خیس از عرقم، از سرمای تنم یا گرمای تابستان، کشیده نمی شود حتا بر تنم. کسی کمکم نمی کند؟ فراموش کرده ام صدای رنگها را و حجم نور را باورم نمیکنی؟ کاش کسی به صداها گوش کند، اگر بتوانم صدایی، حتا به اندازه سقوط برگی پس در کدام گوشه گور نشسته ای ؟
-
سقوط
جمعه 10 خردادماه سال 1387 19:06
بعد بفهمی که می دانسته ای که می افتاده ای، کاش کسی این حالم را نفهمد.
-
کوزه
جمعه 10 خردادماه سال 1387 18:45
بیچاره خیام هم نمی دانست که دیگر برای تا ابد؛ (( خاک گل کوزه گران )) هم نخواهیم شد.
-
عهد
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1387 10:17
خونین عهدی سرخ با گلهای قالی و دستان پاره دخترکان.
-
قاب
سهشنبه 7 خردادماه سال 1387 10:30
سرد، (زرد خاکستری) و سنگین یله به دیوار آویزان از میخ زنگزده تو سری نخورده ای با شیشه موج دار چون زندگی.
-
شب
شنبه 4 خردادماه سال 1387 20:57
زوزه سرخ باد غروب تنگ دور دیر و شب چسبیده به زمین دست تنهایی خفه ام می کند.
-
ملال
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 20:29
تنهاتر از خنکی سایه ام نشسته ام میان سکوت تنگ و تاریک، و بوی شیرین و چسبناک کاج پر کرده دستهای باد را و آسمان خیره، به نیلی نگاه تو در یادم. خنده ات که ملس و آبدار بود و (سرخ خجالتی) تن می زند از تصویری بر خیالم. و تنهاتر می شوم حتی از مرگ.
-
صورتی
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 00:41
هوا، گرم وساکن ابرهای صورتی صبح و خورشید چسبیده به قاب تنگ آسمان
-
ماه
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 18:31
پرستوهای هزاران بهار آمده و نیامده سرگردان دستهای تابدار باد و شرم کاهلانه ماه از پس ابرهای خفته
-
دیگران
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 01:07
هر یک دیگرانیم دیگران بسیار وچه سخت و تلخ تنها
-
شب
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 23:15
بوی شب میدهی بوی خاک خیس باران خورده بوی تاریکی بوی مریم