-
زنجیر (عنوانی که بعدها اضافه شد)
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1396 09:19
زنجیرها را کاش گشایشی نبود؛ حلقه دستها و گیسوان؛ رقصی اگر باید ، باید به زیر نور آزاد و رها شادمانه و گرم. ( دوشنبه، 30 شهریور، 1383)
-
آواز زرد قناری
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1396 09:17
آواز زرد قناری وزش سبز باد میان دستان لخت درختان و اکنون مرگ بی رنگ قناری برروی چوبهای خشکیده ( سه شنبه، 13 مرداد، 1383)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1396 09:16
هیچ کس هیچکس را دوست ندارد ؛ چه سا ده و غمزا؛ و البته راحت. ( یکشنبه، 28 تیر، 1383)
-
تنهایی تنهایان
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1396 09:15
میخواهم جایی بسازم که ماننده ای نداشته باشد، میخواهم چیزی بگویم که گفته نشده، جایی نیست، چیزی نیست، میدانم و افسوس. ( چهارشنبه، 3 تیر، 1383)
-
پاریس- برخورد سوم
شنبه 16 دیماه سال 1396 19:25
دختر رسپشن کوتاه و سفید الجزایری پشت میز کارش بدون حرکت کردن مدام جا به جا میشد و در این بین هم مدام سوال می رسید: از کدوم شهر ایران هستید، پاریس رو دوست دارید، برای چه آمده اید، کجاها رو رفتید و آیا فاطمه خدمتکار ایرانی هتل رو که هر روز اتاق شما رو تمیز میکنه دیده اید؟ و همین جور پرسش متوالی که آیا ایمان دارید؟ نماز...
-
فشار، تنهایی و فراموشی
پنجشنبه 14 دیماه سال 1396 21:08
-
پاریس- برخورد دوم
چهارشنبه 13 دیماه سال 1396 19:44
شادیِ دخترِ کک و مکی حتا جلوتر از خنده ی بلند و بی دلیلش در میانه ی جمعیت به من رسیده بود، نقشه ی هیجانِ بازیهای دیزنی لندِ پاریس در دستم بود و در انتهایِ صفِ طولانیِ سقوط یو شکل با صورتی به بیشکلی همیشه ام منتظر تمام شدن صف بودم، تنها بودن این اجازه را هم می داد که کمتر معطل شویم. کنار هم روی دو صندلی از ردیفهای آخر...
-
بی حوصلگی
دوشنبه 11 دیماه سال 1396 18:47
بی حوصلگی ربط مستقیم با پول نقد توی جیب، گرسنگی و ورزش هوازی داره. الان یعنی بی حوصله ترینم. حتا خودم پس نوشت: حالا به این دیسک کمر و پارگی رباط صلیبی باید دلتنگیهای عجیب و دوردست رو هم اضافه کنم
-
پاریس- برخورد اول
شنبه 13 آبانماه سال 1396 17:14
با خنده هایی از آمریکای لاتین مثلا برزیل دختری از اسلواکی در قطاری از آمستردام به پاریس از کتابی به زبان اسپانیایی چیزی به زبان انگلیسی دست و پا شکسته اش برایم می گوید و سر تکان می دهم که یعنی فهمیده ام میان چشمانش به جست و جوی آشنایی شک میان دعوت کردن و دعوت شدن به فنجانی قهوه در هر دوی ما می دود و سریع دور می شویم...
-
کافه های پاییز
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1396 08:24
بوی ماسیده ی سروهای اندوه کشیده میشود بر بیجانی تن گرم خالی خیابانهای بی انتهای تنهای پاییز کافه های روشن خالی بی عطری از شب آغوشی تهی تر حتا از دستانم
-
سهم و همدلی
سهشنبه 2 آبانماه سال 1396 11:09
آدمها چیزهایی رو برای بقیه بد میبینن که هر روز خودشون انجام میدن و میبینن که دارن انجامشون میدن و میدونن که دارن انجامش میدن اما خوب چون این "خودشون" هستن که این کارو انجام میدن حتما بهانه ای براش پیدا میکنن من حق دارم دروغ بگم چون مجبورم من حق دارم از کارم بزنم چون حقوقم کافی نیست بقیه هم این کارو میکنن من...
-
نقص جهان ادبیات
شنبه 15 مهرماه سال 1396 00:01
نمیتوان و یا بهتر است گفته شود تا کنون کسی نتوانسته ناراستی را و رنجی را که بر انسان وارد میشود با جملات ادا کند. به عنوان نمونه ی خاص نمایش آدم پرمدعای دروغ پرداز تنها از میان دروغهای آن فرد را من جایی نخوانده ام.
-
انار
یکشنبه 9 مهرماه سال 1396 08:55
از میان پیراهنت انار خواهم چید
-
پاییزی نا دوباره
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1396 19:41
نه پای رفتنی نه دل ماندنی، پاییز اما با هجومی نه ناگهان که بیشتر سرزده می خاندم اما من بین دو مانیتور 22 اینچ پنهان شده ام و آهنگهای مبتذل هنگامه گوش میکنم. "بی تو نفس کم میارم". حالت تهوعی که دارم به دل پیچه تبدیل می شود. سرم سنگین از اسهال و پاهایم شل می شوند. این که می نویسم پاییزی نادوباره یعنی به...
-
خرد
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1396 09:41
با کم خردان سخن مگویم اما تا کسی سخن نگفته باشد چگونه میتوان خردمندی شخصی را فهمید حتا اگر در پشت چشمانی روشن و پرتلالو انبوهه ای از حماقت و بلاهت پنهان باشد و براندیشه ای پوسیده تنی زیبا و لباسی گران قیمت بر تن رعنا
-
دلتنگ
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1396 10:43
چونانم بهاری ترانه ی بارانت را دلتنگ
-
تهران
یکشنبه 15 مردادماه سال 1396 07:13
تهران شهری که دوست ترش دارم بیدار در غبارِ گرم بیدارتر با زخمهایی عمیق اما بر گونه پس نوشت: حتا شادی اندکی همبرای یک روز پایدار نیست
-
جانا
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1396 21:09
جانا بهاری بهارِ جانی بهاری که نامده است بهاری که ناید با انبوهِ ی رنگینِ عطرِ سحرانگیزِ مهرِ بی پایانِ نگاهی روشنتر از آسمانِ میانهِ بهارِ جانی دلتنگمت به سان آسمانِ شب زده ستارهِ ی شمالش را دور دور و شیرین دور و شاد و اندوهناک چون شبِ باران زده یِ جنگلِ سرخدارِ بهار
-
باج افزار
سهشنبه 6 تیرماه سال 1396 22:25
به تنهایی باج نده به تنهایی باج نده به تنهایی باج نده باج نده باج تنهایی
-
expectation level
شنبه 3 تیرماه سال 1396 16:16
lower lower lower your expectation level you will be satisfied
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 خردادماه سال 1396 19:47
میخاهم غرقه ات شوم نیستی نبودی نبوده ای
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 خردادماه سال 1396 13:26
چونان ماهیگیری با قلابی خالی در این جشن بی کران بی امان پس نوشت: یعنی چقدر خسته بودم اینو نوشتم من
-
واقعیت
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1396 22:43
شدن به جای بودن بودن به جای داشتن داشتن به جای زنده بودن شعار زندگی این روزها واقعیت اما کاملاً برعکس
-
کاترینا
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1396 22:08
خسته ام مثل کاترینا بعد عبور از نیواورلئان پس نوشت: حالا که مرزی نیست حالا که مرزها حتا نبوده اند که باشند مرز نزدیک بودن
-
رویا
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1396 18:20
ناسودنی چون رویایی در خیال کودکانه ای دورتر می شوی حتا میان این همه ی نبودنت
-
پدر
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1396 21:28
برای من پدر مترادف یک واژه است و اون هم "نفهم" هستش نمیفهمم این همه قصه ی خوب مال کیاس؟
-
عاشقانه ای که شاعرانه هم نیست
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1396 05:50
اصولا باید بر چیزی نقد نوشت که ارزشش را داشته باشد اما به سختی شاید بتوان چیزی یافت. آهنگ این شعر برای دفعه ی اول خوش مینمود و بعد چند تکرار حالت تهوعی عظیم دست داد تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی شاعر حتا به خودش زحمت نداده یکم عاشق شه. مشخصه که ماهی خیلی راحت بدون عکس ماه توی حوض...
-
تاک
جمعه 13 اسفندماه سال 1395 01:44
میتابمت تاکی ارغوانت را
-
آدمها
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1395 21:43
-
باغ لاله
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1395 06:59
ای مهربان شبی مرا فنجانی قهوه ی کمرنگ نگاهت میهمان کن شیرین گلدانی لاله برایت خواهم آورد باغی سرخ